همی گفت کاینت چراغ جهان | همی آفرین خواند اندر نهان | |
بدان دادگر کو سپهر آفرید | بران گونه بالا و چهر آفرید | |
بفرمود تا هرک بخرد بدند | بران لشکر روم موبد بدند | |
نشستند و او را به آیین بخواست | به رسم مسیحا و پیوند راست | |
برو ریخت دینار چندان ز گنج | که شد ماه را راه رفتن به رنج |