دلارای چون آن سخنها شنید

چو شاه زمانه ترا برگزید سر از رای او کس نیارد کشید
نوشتیم نامه سوی مهتران به پهلو نژادان جنگاوران
که فرمان داراست فرمان تو نپیچد کسی سر ز پیمان تو
فرستاده را جامه و بدره داد ز گنجش ز هرگونه‌یی بهره داد
چو رومی به نزد سکندر رسید همه یاد کرد آنچ دید و شنید
وزان تخت و آیین و آن بارگاه تو گفتی که زنده‌ست بر گاه شاه
سکندر ز گفتار او گشت شاد به آرام تاج کیی بر نهاد