ز پیش اندر آمد به دشت اندرا
|
|
به زهر آب داده یکی خنجرا
|
خروشی برآورد برسان شیر
|
|
که آورد خواهد ژیان گور زیر
|
ابر کین آن شاهزاده سوار
|
|
بکشت از سواران دشمن هزار
|
به هنگامهی بازگشتن ز جنگ
|
|
که روی زمین گشته بد لاله رنگ
|
بیامد یکی تیرش اندر قفا
|
|
شد آن خسرو شاهزاده فنا
|
بیامد پسش باز شیدسپ شاه
|
|
که مانندهی شاه بد همچو ماه
|
یکی دیزهیی بر نشسته چو نیل
|
|
به تگ همچو آهو به تن همچو پیل
|
به آوردگه گشت و نیزه بگاشت
|
|
چو لختی بگردید نیزه بداشت
|
کدامست گفتا کهرم سترگ
|
|
کجا پیکرش پیکر پیر گرگ
|
بیامد یکی دیو گفتا منم
|
|
که با گرسنه شیر دندان زنم
|
به نیزه بگشتند هر دو چو باد
|
|
بزد ترک را نیزهی شاهزاد
|
ز باره در آورد و ببرید سر
|
|
به خاک اندر افگنده زرین کمر
|
همی گشت بر پیش گردان چین
|
|
بسان یکی کوه بر پشت زین
|
همانا چنو نیز دیده ندید
|
|
ز خوبی کجا بود چشمش رسید
|
یکی ترک تیری برو برگماشت
|
|
ز پشتش سر تیر بیرون گذاشت
|
دریغ آن شه پروریده به ناز
|
|
بشد روی او باب نادیده باز
|