| به گودرز گفت آن زمان پهلوان | کز ایدر برو زود روشن روان | |
| پیامی ز من پیش کاووس بر | بگویش که مارا چه آمد به سر | |
| به دشنه جگرگاه پور دلیر | دریدم که رستم مماناد دیر | |
| گرت هیچ یادست کردار من | یکی رنجه کن دل به تیمار من | |
| ازان نوشدارو که در گنج تست | کجا خستگان را کند تن درست | |
| به نزدیک من با یکی جام می | سزد گر فرستی هم اکنون به پی | |
| مگر کاو ببخت تو بهتر شود | چو من پیش تخت تو کهتر شود | |
| بیامد سپهبد بکردار باد | به کاووس یکسر پیامش بداد | |
| بدو گفت کاووس کز انجمن | اگر زنده ماند چنان پیلتن | |
| شود پشت رستم به نیرو ترا | هلاک آورد بیگمانی مرا | |
| اگر یک زمان زو به من بد رسد | نسازیم پاداش او جز به بد | |
| کجا گنجد او در جهان فراخ | بدان فر و آن برز و آن یال و شاخ | |
| شنیدی که او گفت کاووس کیست | گر او شهریارست پس طوس کیست | |
| کجا باشد او پیش تختم به پای | کجا راند او زیر فر همای | |
| چو بشنید گودرز برگشت زود | بر رستم آمد به کردار دود | |
| بدو گفت خوی بد شهریار | درختیست خنگی همیشه به بار | |
| ترا رفت باید به نزدیک او | درفشان کنی جان تاریک او |