چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه

چنین گفت سهراب کاندر جهان کسی این سخن را ندارد نهان
بزرگان جنگ‌آور از باستان ز رستم زنند این زمان داستان
نبرده نژادی که چونین بود نهان کردن از من چه آیین بود
کنون من ز ترکان جنگ‌آوران فراز آورم لشکری بی کران
برانگیزم از گاه کاووس را از ایران ببرم پی طوس را
به رستم دهم تخت و گرز و کلاه نشانمش بر گاه کاووس شاه
از ایران به توران شوم جنگ‌جوی ابا شاه روی اندر آرم بروی
بگیرم سر تخت افراسیاب سر نیزه بگذارم از آفتاب
چو رستم پدر باشد و من پسر نباید به گیتی کسی تاجور
چو روشن بود روی خورشید و ماه ستاره چرا برفرازد کلاه
ز هر سو سپه شد برو انجمن که هم باگهر بود هم تیغ زن