چو یک بهره از تیره شب در گذشت

ور ایدونک آید ز اختر پسر ببندش ببازو نشان پدر
به بالای سام نریمان بود به مردی و خوی کریمان بود
فرود آرد از ابر پران عقاب نتابد به تندی بر او آفتاب
همی بود آن شب بر ماه روی همی گفت از هر سخن پیش اوی
چو خورشید رخشنده شد بر سپهر بیاراست روی زمین را به مهر
به پدرود کردن گرفتش به بر بسی بوسه دادش به چشم و به سر
پری چهره گریان ازو بازگشت ابا انده و درد انباز گشت
بر رستم آمد گرانمایه شاه بپرسیدش از خواب و آرامگاه
چو این گفته شد مژده دادش به رخش برو شادمان شد دل تاج‌بخش
بیامد بمالید وزین برنهاد شد از رخش رخشان و از شاه شاد