ز گفتار دهقان یکی داستان

چه گویند گردان که اسپش که برد تهمتن بدین سان بخفت و بمرد
کنون رفت باید به بیچارگی سپردن به غم دل بیکبارگی
کنون بست باید سلیح و کمر به جایی نشانش بیابم مگر
همی رفت زین سان پر اندوه و رنج تن اندر عنا و دل اندر شکنج