ازان پس به کاووس گوینده گفت

به یک هفته سالار هاماوران همی ساخت آن کار با مهتران
بیاورد پس خسرو خسته دل پرستنده سیصد عماری چهل
هزار استر و اسپ و اشتر هزار ز دیبا و دینار کردند بار
عماری به ماه نو آراسته پس پشت و پیش اندرون خواسته
یکی لشکر آراسته چون بهشت تو گفتی که روی زمین لاله کشت
چو آمد به نزدیک کاووس شاه دل آرام با زیب و با فر و جاه
دو یاقوت خندان دو نرگس دژم ستون دو ابرو چو سیمین قلم
نگه کرد کاووس و خیره بماند به سودابه بر نام یزدان بخواند
یکی انجمن ساخت از بخردان ز بیداردل پیر سر موبدان
سزا دید سودابه را جفت خویش ببستند عهدی بر آیین و کیش