پادشاهی زوطهماسپ

مهان را همه انجمن کرد زو به دادار بر آفرین خواند نو
فراخی که آمد ز تنگی پدید جهان آفرین داشت آن را کلید
به هر سو یکی جشنگه ساختند دل از کین و نفرین بپرداختند
چنین تا برآمد برین سال پنج نبودند آگه کس از درد و رنج
ببد بخت ایرانیان کندرو شد آن دادگستر جهاندار زو