هیونی برافگند مرد دلیر | بدان تا شود نزد مهراب شیر | |
بگوید که آمد سپهبد ز راه | ابا زال با پیل و چندی سپاه | |
فرستاده تازان به کابل رسید | خروشی برآمد چنان چون سزید | |
چنان شاد شد شاه کابلستان | ز پیوند خورشید زابلستان | |
که گفتی همی جان برافشاندند | ز هر جای رامشگران خواندند |