خرامند مردم ازان شارستان | گرفته به هامون یکی خارستان | |
بناها کشیدند سر تا به ماه | پرستنده گشتند و هم پیشگاه | |
وزان شارستان شان به دل نگذرد | کس از یادکردن سخن نشمرد | |
یکی بومهین خیزد از ناگهان | بر و بومشان پاک گردد نهان | |
بدان شارستانشان نیاز آورد | هم اندیشگان دراز آورد | |
به پرده درست این سخنها بجوی | به پیش ردان آشکارا بگوی | |
گر این رازها آشکارا کنی | ز خاک سیه مشک سارا کنی |