سپیدی مویش بزیبد همی | تو گویی که دلها فریبد همی | |
چو بشنید رودابه آن گفتگوی | برافروخت و گلنارگون کرد روی | |
دلش گشت پرآتش از مهر زال | ازو دور شد خورد و آرام و هال | |
چو بگرفت جای خرد آرزوی | دگر شد به رای و به آیین و خوی |
سپیدی مویش بزیبد همی | تو گویی که دلها فریبد همی | |
چو بشنید رودابه آن گفتگوی | برافروخت و گلنارگون کرد روی | |
دلش گشت پرآتش از مهر زال | ازو دور شد خورد و آرام و هال | |
چو بگرفت جای خرد آرزوی | دگر شد به رای و به آیین و خوی |