ز لشگر گه پهلوان تا دو میل
|
|
کشیده دو رویه رده ژندهپیل
|
ازان شصت بر پشتشان تخت زر
|
|
به زر اندرون چند گونه گهر
|
چو سیصد بنه برنهادند بار
|
|
چو سیصد همان از در کارزار
|
همه زیر برگستوان اندرون
|
|
نبدشان جز از چشم ز آهن برون
|
سراپردهی شاه بیرون زدند
|
|
ز تمیشه لشکر بهامون زدند
|
سپهدار چون قارن کینهدار
|
|
سواران جنگی چو سیصدهزار
|
همه نامداران جوشنوران
|
|
برفتند با گرزهای گران
|
دلیران یکایک چو شیر ژیان
|
|
همه بسته بر کین ایرج میان
|
به پیش اندرون کاویانی درفش
|
|
به چنگ اندرون تیغهای بنفش
|
منوچهر با قارن پیلتن
|
|
برون آمد از بیشهی نارون
|
بیامد به پیش سپه برگذشت
|
|
بیاراست لشکر بران پهندشت
|
چپ لشکرش را بگرشاسپ داد
|
|
ابر میمنه سام یل با قباد
|
رده بر کشیده ز هر سو سپاه
|
|
منوچهر با سرو در قلبگاه
|
همی تافت چون مه میان گروه
|
|
نبود ایچ پیدا ز افراز کوه
|
سپه کش چو قارن مبارز چو سام
|
|
سپه برکشیده حسام از نیام
|
طلایه به پیش اندرون چون قباد
|
|
کمین ور چو گرد تلیمان نژاد
|
یکی لشکر آراسته چون عروس
|
|
به شیران جنگی و آوای کوس
|
به تور و به سلم آگهی تاختند
|
|
که ایرانیان جنگ را ساختند
|
ز بیشه بهامون کشیدند صف
|
|
ز خون جگر بر لب آورده کف
|
دو خونی همان با سپاهی گران
|
|
برفتند آگنده از کین سران
|