سوی خانه رفتند هر سه چوباد

خروشید و بار غریبان ببست ابر پشت شرزه هیونان مست
ز گوهر یمن گشت افروخته عماری یک اندردگر دوخته
چو فرزند را باشد آئین و فر گرامی به دل بر چه ماده چه نر
به سوی فریدون نهادند روی جوانان بینادل راه جوی