بدو گفت کاین کودک شیرخوار | ز من روزگاری بزنهار دار | |
پدروارش از مادر اندر پذیر | وزین گاو نغزش بپرور به شیر | |
و گر باره خواهی روانم تراست | گروگان کنم جان بدان کت هواست | |
پرستندهی بیشه و گاو نغز | چنین داد پاسخ بدان پاک مغز | |
که چون بنده در پیش فرزند تو | بباشم پرستندهی پند تو | |
سه سالش همی داد زان گاو شیر | هشیوار بیدار زنهارگیر |