| سخن هر چه گویم همه گفتهاند | بر باغ دانش همه رفتهاند | |
| اگر بر درخت برومند جای | نیابم که از بر شدن نیست رای | |
| کسی کو شود زیر نخل بلند | همان سایه زو بازدارد گزند | |
| توانم مگر پایهای ساختن | بر شاخ آن سرو سایه فکن | |
| کزین نامور نامهی شهریار | به گیتی بمانم یکی یادگار | |
| تو این را دروغ و فسانه مدان | به رنگ فسون و بهانه مدان | |
| ازو هر چه اندر خورد با خرد | دگر بر ره رمز و معنی برد | |
| یکی نامه بود از گه باستان | فراوان بدو اندرون داستان | |
| پراگنده در دست هر موبدی | ازو بهرهای نزد هر بخردی | |
| یکی پهلوان بود دهقان نژاد | دلیر و بزرگ و خردمند و راد | |
| پژوهندهی روزگار نخست | گذشته سخنها همه باز جست | |
| ز هر کشوری موبدی سالخورد | بیاورد کاین نامه را یاد کرد | |
| بپرسیدشان از کیان جهان | وزان نامداران فرخ مهان | |
| که گیتی به آغاز چون داشتند | که ایدون به ما خوار بگذاشتند | |
| چه گونه سرآمد به نیک اختری | برایشان همه روز کند آوری | |
| بگفتند پیشش یکایک مهان | سخنهای شاهان و گشت جهان | |
| چو بنشیند ازیشان سپهبد سخن | یکی نامور نافه افکند بن | |
| چنین یادگاری شد اندر جهان | برو آفرین از کهان و مهان |