مائیم و هوای روی شاهنشاهی | در آب حیات عشق او چون ماهی | |
بیگاه شده است روز ما را صبح است | فریاد از این ولولهی بیگاهی |
□
مردی که فلک رخنه کند از دردی | مردی که خداش کاشکی ناوردی | |
غبن است و هزار غبن کاین خلق لقب | آن را مردی نهند و این را مردی |
□
مرغان ز قفص قفص ز مرغان خالی | تو مرغ کجائی که چنین خوشحالی | |
از نالهی تو بوی بقا میآید | مینال بر این پرده که خوش مینالی |
□
مست است خبر از تو و یا خود خبری | خیره است نظر در تو و با تو نظری | |
درهم شده خانهی دل از حور و پری | وز دیده تو از گو شککی مینگری |
□
من با تو چنین سوخته خرمن تا کی | وز ما تو چنین کشیده دامن تا کی | |
این کار به کام دشمنانم تا چند | من در غم تو، تو فارغ از من تا کی |
□
من بادم و تو برگ نلرزی چکنی | کاری که منت دهم نورزی چکنی | |
چون سنگ زدم سبوی تو بشکستم | صد گوهر و صد بحر نیرزی چکنی |
□
من بیدلم ای نگار و تو دلداری | شاید که بهر سخن ز من نازاری | |
یا آن دل من که بردهای بازدهی | یا هر چه کنم ز بیدلی برداری |
□
من پیر فنا بدم جوانم کردی | من مرده بدم ز زندگانم کردی | |
میترسیدم که گم شوم در ره تو | اکنون نشوم گم که نشانم کردی |
□
من جان تو نیستم مگو جان غلطی | من جان جنیدم و سری سقطی | |
کی باشم جان هر خری کوردلی | کو باز نداند سقطی از سخطی |
□
من جمله خطا کنم صوابم تو بسی | مقصود از این عمر خرابم تو بسی | |
من میدانم که چون بخواهم رفتن | پرسند چه کردهای جوابم تو بسی |