پیموده شدم ز راه تو پیمودن | فرسوده شدم ز عشق تو فرسودن | |
نی روز بخوردن و نه شب بغنودن | ای دوستی تو دشمن خود بودن |
□
تا با خودی دوری ارچه هستی با من | ای بس دوری که از تو باشد تا من | |
در من نرسی تا نشوی یکتا من | اندر ره عشق یا تو باشی یا من |
□
تا روی تو قبلهام شد ای جان جهان | نز کعبه خبر دارم و نز قبلهی نشان | |
با روی تو رو به قبله کردن نتوان | کاین قبلهی قالبست و آن قبلهی جان |
□
توبه کردم ز توبه کردن ای جان | نتوان ز قضا کشید گردن ای جان | |
سوگند بسر مینبرم لیک خوش است | سوگند به نام دوست خوردن ای جان |
□
تو شاه دل منی و شاهی میکن | نوشت بادا ظلم سپاهی میکن | |
بر کف داری شراب و جامی که مپرس | آن را بده و تو هر چه خواهی میکن |
□
جانم بر آن قوم که جانند ایشان | چون گل بجز از لطف ندانند ایشان | |
هرکس کسکی دارد و کس خالی نیست | هر یک چو قراضهایم و کانند ایشان |
□
جانهاست همه جانوران را جز جان | نانهاست همه نان طلبان را جز نان | |
هر چیز خوشی که در جهان فرض کنی | آن را بدل و عوض برود جز جانان |
□
جز بادهی لعل لامکان یاد مکن | آنرا بنگر از این و آن یاد مکن | |
گر جان داری از این جهان یاد مکن | مستی خواهی ز عاقلان یاد مکن |
□
جز جام جلالت اجل نوش مکن | جز نغمهی عشق کبریا گوش مکن | |
در کان عقیق فقر عشرت نقد است | می میخور و قصهی پرندوش مکن |
□
چون شاه جهان نیست کسی در دو جهان | نی زیر و نه بالا و نه پیدا و نهان | |
هر تیر که جست از آن سخت کمان | هر نکته که هست هست از آن شهره بیان |