در عشق تو معرفت خطا دانستیم | چه عشق و چه معرفت کرا دانستیم | |
یک یافتنی از او به فریاد دو کون | این هست از آن نیست که ما دانستیم |
□
در کوی خرابات گذر میکردم | وین دلق بشر دوخت بدر میکردم | |
هرکس نظری به جانبی میافکند | من بر نظر خویش نظر میکردم |
□
در کوی خرابات نگاری دیدم | عشقش به هزار جان و دل بخریدم | |
بوئی ز سر دو زلف او بشنیدم | دست طمع از هر دو جهان ببریدم |
□
در هر فلکی مردمکی میبینم | هر مردمکش را فلکی میبینم | |
ای احوال اگر یکی دو میبینی تو | بر عکس تو من دو را یکی میبینم |
□
دستارم و جبه و سرم هر سه به هم | قیمت کردند به یک درم چیزی کم | |
نشنیدستی تو نام من در عالم | من هیچکسم هیچکسم هیچکسم |
□
دشنامم ده که مست دشنام توام | مست سقط خوش خوش آشام توام | |
زهرابه بیار تا بنوشم چو شکر | من رام توام رام توام رام توام |
□
دلدار چو دید خسته و غمگینم | آمد خندان نشست بر بالینم | |
خارید سرم گفت که ای مسکینم | دل میندهد ره که چنینت بینم |
□
دل زار وثاق سینه آواره کنم | بر سنگ زنم سبوی خود پاره کنم | |
گر پاره کنم هزار گوهر ز غمت | روزی او را ز لعل تو چاره کنم |
□
دل میگوید که نقد این باغ دریم | امروز چریدیم و به شب هم بچریم | |
لب میگزدش عقل که گستاخ مرو | گرچه در رحمت است زحمت ببریم |
□
دوش آمده بود از سر لطفی یارم | شب را گفتم فاش مکن اسرارم | |
شب گفت پس و پیش نگه کن آخر | خورشید تو داری ز کجا صبح آرم |