توبه کردم که تا جانم برجاست | من کج نروم نگردم از سیرت راست | |
چندانکه نظر همی کنم از چپ و راست | جمله چپ و راست و راست و چپ دلبر ماست |
□
توبه که دل خویش چو آهن کرده است | در کشتن بنده چشم روشن کرده است | |
چون زلف تو هرچند شکن در شکنست | با توبه همان کند که با من کرده است |
□
تو سیر شدی من نشدم درمان چیست | بنما عوض خود عوض جانان چیست | |
گفتی که به صبر آخر ایمان داری | ای بندهی ایمان بجز او ایمان چیست |
□
تو کان جهانی و جهان نیم جو است | تو اصل جهانی و جهان از تو نو است | |
گر مشعله جهانی و شمع بگیرد عالم | بیآهن و سنگ آن به بادی گرو است |
□
تهدید عدو چه بشنود عاشق راست | میراند خر تیز بدان سو که خداست | |
نتوان به گمان دشمن از دوست برید | نتوان به خیالی ز حقیقت برخاست |
□
جانا غم تو ز هرچه گویی بتر است | رنج دل و تاب تن و سوز جگر است | |
از هرچه خورند کم شود جز غم تو | تا بیشترش همی خورم بیشتر است |
□
جانم بر آن جان جهان رو کرده است | هم قبله و هم کعبه بدانسو کرده است | |
ما را ملکالعرش چنین خو کرده است | کار او دارد که او چنین رو کرده است |
□
جان و سر آن یار که او پردهدر است | این حلقهی در بزن که در پردهدر است | |
گر پردهدر است یار و گر پردهدر است | این پرده نه پرده است که این پردهدر است |
□
جانی که به راه عشق تو در خطر است | بس دیده ز جاهلی بر او نوحهگر است | |
حاصل چشمی که بیندش نشناسد | کو را بر رخ هزار صاحب خبر است |
□
جانی که حریف بود بیگانه شده است | عقلی که طبیب بود دیوانه شده است | |
شاهان همه گنجها بویرانه نهند | ویرانهی ما ز گنج ویرانه شده است |