قسمت سوم

توبه کردم که تا جانم برجاست من کج نروم نگردم از سیرت راست
چندانکه نظر همی کنم از چپ و راست جمله چپ و راست و راست و چپ دلبر ماست

توبه که دل خویش چو آهن کرده است در کشتن بنده چشم روشن کرده است
چون زلف تو هرچند شکن در شکنست با توبه همان کند که با من کرده است

تو سیر شدی من نشدم درمان چیست بنما عوض خود عوض جانان چیست
گفتی که به صبر آخر ایمان داری ای بنده‌ی ایمان بجز او ایمان چیست

تو کان جهانی و جهان نیم جو است تو اصل جهانی و جهان از تو نو است
گر مشعله جهانی و شمع بگیرد عالم بی‌آهن و سنگ آن به بادی گرو است

تهدید عدو چه بشنود عاشق راست میراند خر تیز بدان سو که خداست
نتوان به گمان دشمن از دوست برید نتوان به خیالی ز حقیقت برخاست

جانا غم تو ز هرچه گویی بتر است رنج دل و تاب تن و سوز جگر است
از هرچه خورند کم شود جز غم تو تا بیشترش همی خورم بیشتر است

جانم بر آن جان جهان رو کرده است هم قبله و هم کعبه بدانسو کرده است
ما را ملک‌العرش چنین خو کرده است کار او دارد که او چنین رو کرده است

جان و سر آن یار که او پرده‌در است این حلقه‌ی در بزن که در پرده‌در است
گر پرده‌در است یار و گر پرده‌در است این پرده نه پرده است که این پرده‌در است

جانی که به راه عشق تو در خطر است بس دیده ز جاهلی بر او نوحه‌گر است
حاصل چشمی که بیندش نشناسد کو را بر رخ هزار صاحب خبر است

جانی که حریف بود بیگانه شده است عقلی که طبیب بود دیوانه شده است
شاهان همه گنجها بویرانه نهند ویرانه‌ی ما ز گنج ویرانه شده است