گر مه و گز زهره و گر فرقدی
|
|
از همه سعدان فلک اسعدی
|
نیستی از چرخ و ازین آسمان
|
|
سخت لطیفی، ز کجا آمدی؟
|
چونک به صورت تو ممثل شوی
|
|
ماه رخ و دلبر و زیبا قدی
|
از تو پدید آمده سودای عشق
|
|
وز تو بود خوبی و زیبا خدی
|
گم شدهی هر دل و اندیشهی
|
|
هرچه شود یاوه توش واجدی
|
خاتم هر ملک و ممالک توی
|
|
تاج سر هر شه و هر سیدی
|
نوبت خود بر سر گردون زدند
|
|
چونک دمی خویش بر ایشان زدی
|
هر بدیی کو به تو آورد رو
|
|
خوب شود، رسته شود از بدی
|
ای نظرت معدن هر کیمیا
|
|
ای خود تو مشعلهی هر خودی
|
در خور عامست چنین شرحها
|
|
کو صفت و معرفت ایزدی؟
|
گر برسد برق ازان آسمان
|
|
گیرد خورشید و فلک کاسدی
|
گرد نیایند وجود و عدم
|
|
عاشقی و شرم، دو ضدند هم
|