بیست و هفتم

با جمع شکر لبان رقاص هر لحظه عروسیی و خوانی
این عیش و طرب دریغ باشد کاشفته شود به امتحانی
حیفست که مجلس لطیفان ناخوش شود از چنین گرانی
ترجیع سوم رسید یارا هم بر سر عیش آر ما را

در چاه فتاد دل، برآرش بیچاره و منتظر مدارش
ور وعده دهیش تا به فردا امروز بسوزد این شرارش
بخشای برین اسیر هجران بر جان ضعیف بی‌قرارش
هرچند که ظالمست و مجرم مظلوم و شکسته دل شمارش
گشتست چو لاله غرقه‌ی خون گشتست چو زعفران عذارش
خواهد که به پیش تو بمیرد اینست همیشه کسب و کارش
یاری دگری کجا پسندد آن را که خدا به دست یارش؟
آن را که بخوانده‌ی تو روزی مسپار بدست روزگارش
هرچند به زیر کوه غم ماند اندیشه‌ی تست یار غارش
امسال چو ماه می‌گدازد می‌آید یاد وصل پارش
راهی بگشا درین بیابان ماهی بنما درین غبارش
گر شرح کنم تمام پیغام می‌مانم از شراب و از جام