آن کز عنایت تو سلاح صلاح یافت
|
|
با این چنین صلاح چه غم دارد از فساد
|
هرکس که اعتماد کند بر وفای تو
|
|
پا برنهد به فضل برین بام بیعماد
|
مغفور ما تقدم و هم ما تأخرست
|
|
ایمن ز انقطاع و ز اعراض و ارتداد
|
سرسبز گشت عالم زیرا که میرآب
|
|
آخر زمانیان را آب حیات داد
|
بختی که قرن پیشین در خواب جستهاند
|
|
آخر زمانیان را کردست افتقاد
|
حلوا نه او خورد که بد انگشت او دراز
|
|
آنکس خورد که باشد مقبول کپقباد
|
دریای رحمتش ز پری موج میزند
|
|
هر لحظهی بغرد و گوید که: « یا عباد »
|
هم اصل نوبهاری و هم فصل نوبهار
|
|
ترجیع سیومست هلا قصه گوشدار
|
شب گشته بود و هرکس در خانه میدوید
|
|
ناگه نماز شام یکی صبح بردمید
|
جانی که جانها همگی سایهای اوست
|
|
آن جان بران پرورش جانها رسید
|
تا خلق را رهاند زین حبس و تنگنا
|
|
بر رخش زین نهاد و سبک تنگ برکشید
|
از بند و دام غم که گرفتست راه خلق
|
|
هردم گشایشیست و گشاینده ناپدید
|
بگشای سینه را که صبایی همی رسد
|
|
مرده حیات یابد و زنده شود قدید
|
باور نمیکنی بسوی باغ رو ببین
|
|
کان خاک جرعهی ز شراب صبا چشید
|
گر زانکه بر دل تو جفا قفل کردهست
|
|
نک طبل میزنند که آمد ترا کلید
|
ور طعنه میزنند بر اومید عاشقان
|
|
دریا کجا شود به لب این سگان پلید
|
عیدیست صوفیان را وین طبلها گواه
|
|
ور طبل هم نباشد چه کم شود ز عید
|
بازار آخر آمد هین چه خریدهی
|
|
شاد آنک داد او شبهی گوهری خرید
|
بشناخت عیبهای متاع غرور را
|
|
بگزید عشق یار و عجایب دری گزید
|
نادر مثلثی که تو داری بخور حلال
|
|
خمخانهی ابد خنک آ، کاندرو خزید
|