مستی و عاشقی و جوانی و یار ما
|
|
نوروز و نوبهار و حمل میزند صلا
|
هرگز ندیده چشم جهان این چنین بهار
|
|
میروید از زمین و ز کهسار کیمیا
|
پهلوی هر درخت یکی حور نیکبخت
|
|
دزدیده مینماید اگر محرمی لقا
|
اشکوفه میخورد ز می روح طاس طاس
|
|
بنگر بسوی او که صلا میزند ترا
|
می خوردنش ندیدی اشکوفهاش ببین
|
|
شاباش ای شکوفه و ای باده مرحبا
|
سوسن به غنچه گوید: «برجه چه خفتهی
|
|
شمعست و شاهدست و شرابست و فتنها »
|
ریحان و لالها بگرفته پیالها
|
|
از کیست این عطا ز کی باشد جز از خدا
|
جز حق همه گدا و حزینند و رو ترش
|
|
عباس دبس در سر و بیرون چو اغنیا
|
کد کردن از گدا نبود شرط عاقلی
|
|
یک جرعه میبدیش بدی مست همچو ما
|
سنبل به گوش گل پنهان شکر کرد و گفت:
|
|
« هرگز مباد سایهی یزدان ز ما جدا
|
ما خرقها همه بفکندیم پارسال
|
|
جانها دریغ نیست چه جای دو سه قبا »
|
ای آنک کهنه دادی نک تازه باز گیر
|
|
کوری هر بخیل بداندیش ژاژخا
|
هر شه عمامه بخشد وین شاه عقل و سر
|
|
جانهاست بیشمار مر این شاه را عطا
|
ای گلستان خندان رو شکر ابر کن
|
|
ترجیع باز گوید باقیش، صبر کن
|
ای صد هزار رحمت نو ز آسمان داد
|
|
هر لحظه بیدریغ بران روی خوب باد
|
آن رو که روی خوبان پرده و نقاب اوست
|
|
جمله فنا شوند چو آن رو کند گشاد
|
زهره چه رو نماید در فر آفتاب
|
|
پشه چه حمله آرد در پیش تندباد
|
ای شاد آن بهار که در وی نسیم تست
|
|
وی شاد آن مرید که باشی توش مراد
|
از عشق پیش دوست ببستم دمی کمر
|
|
آورد تاج زرین بر فرق من نهاد
|
آنکو برهنه گشت و به بحر تو غوطه خورد
|
|
چون پاک دل نباشد و پاکیزه اعتقاد
|