ز اول بامداد سرمستی | ور نه دستار کژ چرا بستی | |
سخت مستست چشم تو امروز | دوش گویی که صرف خوردستی | |
جان مایی و شمع مجلس ما | السلام علیک خوش هستی | |
باده خوردی و بر فلک رفتی | مست گشتی و بند بشکستی | |
صورت عقل جمله دلتنگیست | صورت عشق نیست جز مستی | |
مست گشتی و شیرگیر شدی | بر سر شیر مست بنشستی | |
باده کهنه پیر راه تو بود | رو که از چرخ پیر وارستی | |
ساقی انصاف حق به دست توست | که جز آن شراب نپرستی | |
عقل ما بردهای ولیک این بار | آن چنان بر که بازنفرستی |