آوخ آوخ چو من وفاداری
|
|
در تمنای چون تو خون خواری
|
آوخ آوخ طبیب خون ریزی
|
|
بر سر زار زار بیماری
|
آن جفاها که کردهای با من
|
|
نکند هیچ یار با یاری
|
گفتمش قصد خون من داری
|
|
بی خطا و گناه گفت آری
|
عشق جز بیگناه مینکشد
|
|
نکشد عشق او گنه کاری
|
هر زمان گلشنی همیسوزم
|
|
تو چه باشی به پیش من خاری
|
بشکستم هزار چنگ طرب
|
|
تو چه باشی به چنگ من تاری
|
شهرها از سپاه من ویران
|
|
تو چه باشی شکسته دیواری
|
گفتمش از کمینه بازی تو
|
|
جان نبردهست هیچ عیاری
|
ای ز هر تار موی طره تو
|
|
سرنگون سار بسته طراری
|
گر ببازم وگر نه زین شه رخ
|
|
ماتم و مات مات من باری
|
آن که نخرید و آن که او بخرید
|
|
شد پشیمان غریب بازاری
|
و آن که بخرید گوید آن همه را
|
|
کاش من بودمی خریداری
|
و آن که نخرید دست میخاید
|
|
ناامید و فتاده و خواری
|
فرع بگرفته اصل افکنده
|
|
جان بداده گرفته مرداری
|
پا بریده به عشق نعلینی
|
|
سر بداده به عشق دستاری
|
با چنین مشتری کند صرفه
|
|
از چنین باده مانده هشیاری
|
خر علف زار تن گزید و بماند
|
|
خر مردار در علف زاری
|