قسمت سوم

کامل ز یکی هنر ده و صد بیند ناقص همه جا معایب خود بیند
خلق آینه‌ی چشم و دل یکدگرند در آینه نیک نیک و بد بد بیند

در عشق تو گاه بت پرستم گویند گه رند و خراباتی و مستم گویند
اینها همه از بهر شکستم گویند من شاد به اینکه هر چه هستم گویند

آنروز که بنده آوریدی به وجود میدانستی که بنده چون خواهد بود
یا رب تو گناه بنده بر بنده مگیر کین بنده همین کند که تقدیر تو بود

اول رخ خود به ما نبایست نمود تا آتش ما جای دگر گردد دود
اکنون که نمودی و ربودی دل ما ناچار ترا دلبر ما باید بود

اول که مرا عشق نگارم بربود همسایه‌ی من ز ناله‌ی من نغنود
واکنون کم شد ناله چو دردم بفزود آتش چو همه گرفت کم گردد دود

چندانکه به کوی سلمه تارست و پود چندانکه درخت میوه دارست و مرود
چندانکه ستاره است بر چرخ کبود از ما به بر دوست سلامست و درود

رفتم به کلیسیای ترسا و یهود دیدم همه با یاد تو در گفت و شنود
با یاد وصال تو به بتخانه شدم تسبیح بتان زمزمه ذکر تو بود

ز اول ره عشق تو مرا سهل نمود پنداشت رسد به منزل وصل تو زود
گامی دو سه رفت و راه را دریا دید چون پای درون نهاد موجش بربود

فردا که زوال شش جهت خواهد بود قدر تو به قدر معرفت خواهد بود
در حسن صفت کوش که در روز جزا حشر تو به صورت صفت خواهد بود

گر ملک تو شام و گر یمن خواهد بود وز سر حد چین تا به ختن خواهد بود
روزی که ازین سرا کنی عزم سفر همراه تو هفت گز کفن خواهد بود