بیا ای غم که تو بس باوفایی

بجز این گریه را نفعی دگر هست ولی سیرم ز شعر و خودنمایی
ولیکن خدمت دل به ز گریه‌ست که اطلس می‌کند پنجه عبایی
که دل اصل است و اشک تو وسیلت که خشک و تر نگنجد در خدایی
خمش با دل نشین و رو در او نه که از سلطان دل صاحب لوایی