بدید این دل درون دل بهاری
|
|
سحرگه دید طرفه مرغزاری
|
در او آرامگاه جان عاشق
|
|
در او بوس و کنار بیکناری
|
که فردوسش غلام آن گلستان
|
|
بهشت از سبزه زارش شرمساری
|
به هر جانب یکی حلقه سماعی
|
|
به زیر هر درختی خوش نگاری
|
اگر پیری درآید همچو کافور
|
|
شود گل عارضی مشکین عذاری
|
چو شیر اسکست جان زنجیرها را
|
|
رمید آن سو چو مجنون بیقراری
|
برفتم در پی جان تا کجا شد
|
|
در آن رفتن مرا بگشاد کاری
|
بدیدم طرفه منزلهای دلکش
|
|
ولیک از جان ندیدم من غباری
|
بگو راز مرا تا بازآید
|
|
وگر ناید بیا واپس تو باری
|
نشانیها بیاور ارمغانی
|
|
که تا تن را کنم من دارداری
|
کیست آن مه خداوند شمس تبریز
|
|
خداخلقی عجیبی نامداری
|