فی التوبة عن الخطایا و الانابة الی واهب العطایا

ای داده خلاصه‌ی عمر به باد وی گشته به لهو و لعب، دلشاد
ای مست ز جام هوا و هوس دیگر ز شراب معاصی بس
تا چند روی به ره عاطل یک بار بخوان زهق الباطل
زین بیش خطیه پناه مباش مرغابی بحر گناه مباش
از توبه بشوی گناه و خطا وز توبه بجوی نوال و عطا
گر تو برسی به نعیم مقیم وز توبه رهی، ز عذاب الیم
توبه، در صلح بود بارب این در می‌کوب، به صد یارب
نومید مباش ز عفوالله ای مجرم عاصی نامه سیاه
گرچه گنه تو ز عد بیش است عفو و کرمش از حد بیش است
عفو ازلی که برون ز حد است خواهان گناه فزون ز عد است
لیکن چندان، در جرم مپیچ کامکان صلح نماند هیچ
تا چند کنی ای شیخ کبار توبه تلقین بهائی زار
کو توبه‌ی روز به شب شکند وین توبه به روز دگر فکند
عمرش بگذشت، به لیت و عسی وز توبه‌ی صبح، شکست مسا
ای ساقی دلکش فرخ فال دارم ز حیات، هزار ملال
در ده قدحی ز شراب طهور بر دل بگشا در عیش و سرور
که گرفتارم به غم جانکاه زین توبه‌ی سست بتر ز گناه
ای ذاکر خاص بلند مقام! آزرده دلم ز غم ایام
زین ذکر جدید فرح افزای غمهای جهان ز دلم بزدای
می‌گو با ذوق و دل آگاه الله، الله، الله، الله