از جفر و طلسم، به روز پسین
|
|
نفعی نرسد به تو ای مسکین
|
بگذر ز همه، به خودت پرداز
|
|
کز پرده برون نرود آواز
|
آن علم تو را کند آماده
|
|
از قید جهان کند آزاده
|
عشق است کلید خزاین جود
|
|
ساری در همه ذرات وجود
|
غافل، تو نشسته به محنت و رنج
|
|
واندر بغل تو کلید گنج
|
جز حلقهی عشق مکن در گوش
|
|
از عشق بگو، در عشق بکوش
|
علم رسمی همه خسران است
|
|
در عشق آویز، که علم آن است
|
آن علم ز تفرقه برهاند
|
|
آن علم تو را ز تو بستاند
|
آن علم تو را ببرد به رهی
|
|
کز شرک خفی و جلی برهی
|
آن علم ز چون و چرا خالیست
|
|
سرچشمهی آن، علی عالیست
|
ساقی، قدحی ز شراب الست
|
|
که نه خستش پا، نه فشردش دست
|
در ده به بهائی دلخسته
|
|
آن، دل به قیود جهان بسته
|
تا کندهی جاه ز پا شکند
|
|
وین تخته کلاه ز سر فکند
|