والله ملولم من کنون از جام و سغراق و کدو
|
|
کو ساقی دریادلی تا جام سازد از سبو
|
با آنچ خو کردی مرا اندرمدزد آن ده مها
|
|
با توست آن حیله مکن این جا مجو آن جا مجو
|
هر بار بفریبی مرا گویی که در مجلس درآ
|
|
هر آرزو که باشدت پیش آ و در گوشم بگو
|
خوش من فریب تو خورم نندیشم و این ننگرم
|
|
که من چو حلقه بر درم چون لب نهم بر گوش تو
|
من بر درم تو واصلی حاتم کف و دریادلی
|
|
بالله رها کن کاهلی میریز چون خون عدو
|
تا هوش باشد یار من باطل شود گفتار من
|
|
هر دم خیالی باطلی سر برزند در پیش او
|
آن کز میت گلگون بود یا رب چه روزافزون بود
|
|
کز آب حیوان میکند آن خضر هر ساعت وضو
|
از آسمان آمد ندا کای بزمتان را ما فدا
|
|
طوبی لکم طوبی لکم طیبوا کراما و اشربوا
|
سقیا لهذا المفتتح القوم غرقی فی الفرح
|
|
زین سو قدح زان سو قدح تا شد شکمها چارسو
|
کس را نماند از خود خبر بربند در بگشا کمر
|
|
از دست رفتیم ای پسر رو دستها از ما بشو
|
من مست چشم شنگ تو و آن طره آونگ تو
|
|
کز باده گلرنگ تو وارستهایم از رنگ و بو
|
خامش کن کز بیخودی گر های و هویی میزدی
|
|
این جا به فضل ایزدی نی های می گنجد نه هو
|
میگشتهام بیهوش من تا روز روشن دوش من
|
|
یک ساعتی ساران کو یک ساعتی پایان کو
|
ای شمس تبریزی بیا ای جان و دل چاکر تو را
|
|
گر چه نبشتی از جفا نام مرا بر آب جو
|