سوزان دلم از رشک او گشته دو چشمم مشک او | کی ز آب چشم او تر شود ای بحر تا زانوی او | |
این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من | صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او | |
من دست و پا انداختم وز جست و جو پرداختم | ای مرده جست و جوی من در پیش جست و جوی او | |
من چند گفتم های دل خاموش از این سودای دل | سودش ندارد های من چون بشنود دل هوی او |