افندس مسین کاغا یومیندن

صد گونه خوشی دیدم ز اشی گفتم که لبت گفتا نچشی
بر گورم اگر آیی بنگر پرعشق بود چشمم ز کشی
آن باغ بود نی نقش ثمر و آن گنج بود نی صورت زر
شب عیش بود نی نقل و سمر لا تسالنی زان چیز دیگر