بازرسید آن بت زیبای من
|
|
خرمی این دم و فردای من
|
در نظرش روشنی چشم من
|
|
در رخ او باغ و تماشای من
|
عاقبت امر به گوشش رسید
|
|
بانگ من و نعره و هیهای من
|
بر در من کیست که در میزند
|
|
جان و جهان است و تمنای من
|
گر نزند او در من درد من
|
|
ور نکند یاد من او وای من
|
دور مکن سایه خود از سرم
|
|
باز مکن سلسله از پای من
|
در چه خیالی هله ای روترش
|
|
رو بر حلوایی و حلوای من
|
هم بخور و هم کف حلوا بیار
|
|
تا که بیفزاید صفرای من
|
ریش تو را سخت گرفتهست غم
|
|
چیست زبونی تو بابای من
|
در زنخش کوب دو سه مشت سخت
|
|
ای نر و نرزاده و مولای من
|
مشک بدرید و بینداخت دلو
|
|
غرقه آب آمد سقای من
|
بانگ زدم کای کر سقا بیا
|
|
رفت و بنشنید علالای من
|
آن من است او و به هر جا رود
|
|
عاقبت آید سوی صحرای من
|
جوشش دریای معلق مگر
|
|
از لمع گوهر گویای من
|
گوید دریا که ز کشتی بجه
|
|
دررو در آب مصفای من
|
قطره به دریا چو رود در شود
|
|
قطره شود بحر به دریای من
|
ترک غزل گیر و نگر در ازل
|
|
کز ازل آمد غم و سودای من
|