شنیدی تو که خط آمد ز خاقان | که از پرده برون آیند خوبان | |
چنین فرموده است خاقان که امسال | شکر خواهم که باشد سخت ارزان | |
زهی سال و زهی روز مبارک | زهی خاقان زهی اقبال خندان | |
درون خانه بنشستن حرام است | که سلطان می خرامد سوی میدان | |
بیا با ما به میدان تا ببینی | یکی بزم خوش پیدای پنهان | |
نهاده خوان و نعمتهای بسیار | ز حلواها و از مرغان بریان | |
غلامان چو مه در پیش ساقی | نوای مطربان خوشتر از جان | |
ولیک از عشق شه جانهای مستان | فراغت دارد از ساقی و از خوان | |
تو گویی این کجا باشد همان جا | که اندیشه کجا گشتهست جویان |