یا ولیالله گدای آستانت محتشم | بر در عجز و نیاز استاده بیبرگ و نواست | |
مدتی شد کز وطن بهر تو دل بر کنده است | وز ره دور و درازش رو در این دولتسرا است | |
دارد از درماندگی دست دعا بر آسمان | وز قبول توست حاصل آن چه او را مدعاست | |
از هوای نفس عصیان دوست هر چند ای امیر | جالس بزم گناه و راکب رخش خطاست | |
چون غبار آلود دشت کربلا گردیده است | گرد عصیان گر ز دامانش بیفشانی رواست |