ترکیب بند در رثاء

کشتزار بی‌نم ما از تو صد امید داشت این چه وقت خشکی ابر مطر ریز تو بود
رفتی و آویخت آن دلها به موئی روزگار کز قبایل در خم موی دلاویز تو بود
رستخیزی کز قیامتش صد قیامت بیش خاست در دم آخر وداع وحشت انگیز تو بود
آن چه خیر اندر جهان عیش ما بر باد داد وقت رفتن خیر باد نوحه آمیز تو بود
وآن چه بیخ عیش کند ای خسرو شیرین لبان یال و دم به بریدن گلگون و شبدیز تو بود
اقویا دادند چون فرهاد ترک خورد و خواب جان شیرین داد اما آن که پرویز تو بود
از تو گیتی یک جهان خوبی به زیر خاک برد و آن چه حسن اندوخت عمری سیلی آمد پاک برد

حیف از آن رای منیر و حیف از آن طبع روان حیف از آن حسن مقال و حیف از آن حسن بیان
حیف از آن عصمت که در زیر هزاران پرده است حسن بی‌آلایش او را جهان اندر جهان
حیف از آن عفت که غیر از باغبان نشنید کس بوی آن گلها که بودش بوستان در بوستان
حیف از آن پاکی که می‌رفتند ز اخلاص درست پاکدامانان به طرف آستینش آستان
حیف از آن آئین محبوبی که از آینیه نیز غیرتش می‌خواست دارد طلعت ویرا نهان
حیف از آن صورت که وقت حیرت نظاره‌اش خامه افتادی کرام الکاتبین را از بنان
حیف از آن پای نگارین کز تقاضای اجل شد به تعجیل از نگارستان به گورستان روان
با لحد اندام گلفام تو را ای جان چکار نکهتستان تو را با خاک گورستان چکار

زیر خاک ای معتدل سرو آن تن زیبا دریغ واندر آغوش لحد آن قد و آن بالا دریغ
خوابگاه از گور کرد آن پیکر پر نور حیف سرمه ناک از خاک گشت آن نرگس شهلا دریغ
شد دفین در خاک آن گنج گران‌قیمت فسوس شد چراغ قبر آن روی جهان آرا دریغ
از کسوف مرگ کز عالم برافتد نام وی آفتاب برج عصمت گشت ناپیدا دریغ
نخل نوخیزی که بودش رسته از باغ بهشت چون ز جا برخاست افکندش سپهر از پا دریغ