طواف حاجیان دارم بگرد یار می گردم
|
|
نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار می گردم
|
مثال باغبانانم نهاده بیل بر گردن
|
|
برای خوشه خرما به گرد خار می گردم
|
نه آن خرما که چون خوردی شود بلغم کند صفرا
|
|
ولیکن پر برویاند که چون طیار می گردم
|
جهان مارست و زیر او یکی گنجی است بس پنهان
|
|
سر گنجستم و بر وی چو دم مار می گردم
|
ندارم غصه دانه اگر چه گرد این خانه
|
|
فرورفته به اندیشه چو بوتیمار می گردم
|
نخواهم خانهای در ده نه گاو و گله فربه
|
|
ولیکن مست سالارم پی سالار می گردم
|
رفیق خضرم و هر دم قدوم خضر را جویان
|
|
قدم برجا و سرگردان که چون پرگار می گردم
|
نمیدانی که رنجورم که جالینوس می جویم
|
|
نمیبینی که مخمورم که بر خمار می گردم
|
نمیدانی که سیمرغم که گرد قاف می پرم
|
|
نمیدانی که بو بردم که بر گلزار می گردم
|
مرا زین مردمان مشمر خیالی دان که می گردد
|
|
خیال ار نیستم ای جان چه بر اسرار می گردم
|
چرا ساکن نمیگردم بر این و آن همیگویم
|
|
که عقلم برد و مستم کرد ناهموار می گردم
|
مرا گویی مرو شپشپ که حرمت را زیان دارد
|
|
ز حرمت عار می دارم از آن بر عار می گردم
|
بهانه کردهام نان را ولیکن مست خبازم
|
|
نه بر دینار می گردم که بر دیدار می گردم
|
هر آن نقشی که پیش آید در او نقاش می بینم
|
|
برای عشق لیلی دان که مجنون وار می گردم
|
در این ایوان سربازان که سر هم در نمیگنجد
|
|
من سرگشته معذورم که بیدستار می گردم
|
نیم پروانه آتش که پر و بال خود سوزم
|
|
منم پروانه سلطان که بر انوار می گردم
|
چه لب را می گزی پنهان که خامش باش و کمتر گوی
|
|
نه فعل و مکر توست این هم که بر گفتار می گردم
|
بیا ای شمس تبریزی شفق وار ار چه بگریزی
|
|
شفق وار از پی شمست بر این اقطار می گردم
|