خواجه چرا کردهای روی تو بر ما ترش
|
|
زین شکرستان برو هست کس این جا ترش
|
در شکرستان دل قند بود هم خجل
|
|
تو ز کجا آمدی ابرو و سیما ترش
|
بر فلک آن طوطیان جمله شکر میخورند
|
|
گر نپری بر فلک منگر بالا ترش
|
رستم میدان فکر پیش عروسان بکر
|
|
هیچ بود در وصال وقت تماشا ترش
|
هر کی خورد می صبوح روز بود شیرگیر
|
|
هر کی خورد دوغ هست امشب و فردا ترش
|
ممن و ایمان و دین ذوق و حلاوت بود
|
|
تو به کجا دیدهای طبله حلوا ترش
|
این ترشیها همه پیش تو زان جمع شد
|
|
جنس رود سوی جنس ترش رود با ترش
|
والله هر میوهای کو نپزد ز آفتاب
|
|
گر چه بود نیشکر نبود الا ترش
|
سوزش خورشید عشق صبر بود صبر کن
|
|
روز دو سه صبر به مذهب تو با ترش
|
هر کی ترش بینیش دانک ز آتش گریخت
|
|
غوره که در سایه ماند هست سر و پا ترش
|
دعوه دل کردهای وعده وفا کن مباش
|
|
در صف دعوی چو شیر وقت تقاضا ترش
|
بنگر در مصطفی چونک ترش شد دمی
|
|
کرده عتابش عبس خواند مر او را ترش
|
خامش و تهمت منه خواجه ترش نیست لیک
|
|
گه گه قاصد کند مردم دانا ترش
|
او چو شکر بوده است دل ز شکر پر ولیک
|
|
در ادب کودکان باشد لالا ترش
|