انتم الشمس و القمر منکم السمع و البصر
|
|
نظر القلب فیکم بکم ینجلی النظر
|
قلتم الصبر اجمل صبر العبد ما انصبر
|
|
نحن ابناء وقتنا رحم الله من غبر
|
قدموا ساده الهوی قلت یا قوم ما الخبر
|
|
خوفونی بفتنه و اشاروا الی الحذر
|
قلت القتل فی الهوی برکات بلا ضرر
|
|
جرد العشق سیفه بادروا امه الفکر
|
ان من عاش بعد ذا ضیع الوقت و احتکر
|
|
نفخوا فی شبابه حمل الریح بالشرر
|
مزج النار بالهوی لیس یبقی و لا یذر
|
|
شببوا لی بنفخه یسکر نفخه السحر
|
بر آن یار خوش نظر تو مگو هیچ از خبر
|
|
چو خبر نیست محرمش بر او باش بیخبر
|
دل من شد حجاب دل نظرم پرده نظر
|
|
گفتم ای دوست غیر تو اگرم هست جان و سر
|
بزن از عشق گردنم بجوی مر مرا مخر
|
|
گفت من چیز دیگرم بجز این صورت بشر
|
گفتمش روح خود تویی عجبا چیست آن دگر
|
|
هله ای نای خوش نوا هله ای باد پرده در
|
برو از گوش سوی دل بنگر کیست مستتر
|
|
بدر این کیسههای ما تو به کوری کیسه گر
|
چه غمست ار زرم بشد که میی هست همچو زر
|
|
عربی گر چه خوش بود عجمی گو تو ای پسر
|