هر که بهر تو انتظار کند
|
|
بخت و اقبال را شکار کند
|
بهر باران چو کشت منتظر است
|
|
سینه را سبز و لاله زار کند
|
بهر خورشید کان چو منتظر است
|
|
سنگ را لعل آبدار کند
|
انتظار ادیم بهر سهیل
|
|
اندر او صد هزار کار کند
|
آهنی کانتظار صیقل کرد
|
|
روی را صاف و بیغبار کند
|
ز انتظار رسول تیغ علی
|
|
در غزا خویش ذوالفقار کند
|
انتظار جنین درون رحم
|
|
نطفه را شاه خوش عذار کند
|
انتظار حبوب زیر زمین
|
|
هر یکی دانه را هزار کند
|
آسیا آب را چو منتظر است
|
|
سنگ را چست و بیقرار کند
|
انتظار قبول وحی خدا
|
|
چشم را چشم اعتبار کند
|
انتظار نثار بحر کرم
|
|
سینه را درج در چو نار کند
|
شیره را انتظار در دل خم
|
|
بهر مغز شهان عقار کند
|
بی کنارست فضل منتظرش
|
|
رانده را لایق کنار کند
|
تا قیامت تمام هم نشود
|
|
شرح آن کانتظار یار کند
|
ز انتظارات شمس تبریزی
|
|
شمس و ناهید و مه دوار کند
|