دیدهها شب فراز باید کرد
|
|
روز شد دیده باز باید کرد
|
ترک ما هر طرف که مرکب راند
|
|
آن طرف ترک تاز باید کرد
|
مطبخ جان به سوی بیسوییست
|
|
پوز آن سو دراز باید کرد
|
چون چنین کان زر پدید آمد
|
|
خویش را جمله گاز باید کرد
|
جامه عمر را ز آب حیات
|
|
چون خضر خوش طراز باید کرد
|
چون غیورست آن نبات حیات
|
|
زین شکر احتراز باید کرد
|
چون چنین نازنین به خانه ماست
|
|
وقت نازست ناز باید کرد
|
با گل و خار ساختن مردیست
|
|
مرد را ساز ساز باید کرد
|
قبله روی او چو پیدا شد
|
|
کعبهها را نماز باید کرد
|
سجدههایی که آن سری باشد
|
|
پیش آن سرفراز باید کرد
|
پیش آن عشق عاقبت محمود
|
|
خویشتن را ایاز باید کرد
|
چون حقیقت نهفته در خمشیست
|
|
ترک گفت مجاز باید کرد
|