روز دغا در مصاف تیغ مبارز شکاف
|
|
بر سر فارس چو راند بر فرس آسان رسید
|
سینهی اعدای او خانهی زنبور شد
|
|
بس که ز شستش بر او ناوک پران رسید
|
خصم دغا هرکجا کرد ز دستش فراز
|
|
مرگ همانجا به او دست و گریبان رسید
|
بس که شد از هیبتش جان ز بدنها برون
|
|
تیغ بهر سو که راند بر تن بیجان رسید
|
جانب او بس که داشت بیش ز امکان فضا
|
|
بر سر خصمش اجل پیش ز فرمان رسید
|
ای مه انجم حشم وی ملک محتشم
|
|
کز نسقت ملک را کار به سامان رسید
|
من برهی طاعتت گرچه ز دوران نیم
|
|
جان به لب طاقتم از غم دوران رسید
|
شربت لطفی فرست کاین تن رنجور را
|
|
درد کشیدن خطاست حال که درمان رسید
|
تا ز صعود بخار خواهد از ابر بهار
|
|
قطره ز بالا فتاد رشحه به بستان رسید
|
ابر نوال تو را مایه کم از یم مباد
|
|
کز تو به هر کس که بود رشحهی احسان رسید
|