وان لافها که من زدهام از حمایتش
|
|
بر مرد و زن نتیجه آن گردد آشکار
|
وین پا که من برای امیدش نهادهام
|
|
دست مرا به سر ننهد ناامیدوار
|
وان نرد غائبانه که با من فکند طرح
|
|
کم نقش اگر شود ننهد بر عقب مدار
|
حاصل که همعنانی همت نموده چست
|
|
بر توسن مراد به لطفم کند سوار
|
ای هادی طریق مراد از قضا شبی
|
|
بودم ز نامرادی خود سخت سوگوار
|
کانروز گرد راه پیام آوری برون
|
|
وز غائبانه لطف توام ساخت شرمسار
|
کای خوش کلام طوطی بستان معرفت
|
|
وی شوخ لهجه بلبل گلزار روزگار
|
شعر تو کسوتیست شهانش در آرزو
|
|
نظم تو گوهریست سرانش در انتظار
|
هر دوش نیست قابل این نازنین وشق
|
|
هر گوش نیست لایق این طرفه گوشوار
|
گر صاحب بصارت هوشی متاع خویش
|
|
در بیع آن فکن که دهد در خورش نثار
|
یعنی ولیعهد شهنشاه تاج بخش
|
|
شهزادهی قدر خطر صاحب اقتدار
|
امید محتشم که بماند مدار دهر
|
|
بر ذات این یگانه جهانگیر کامکار
|