وز سموم فاقه در کشت وجود من نماند
|
|
یک سر مو نشاهی نشو و نما در خشک و تر
|
وز ضرورت بر درت هرچند کردم عرض حال
|
|
از جوابی هم نشد گوش امیدم بهرهور
|
در چه دوران رشک نزدیکان شدند امسال و پار
|
|
از درت من دورتر هر سال از سالی دگر
|
چشم این کی از تو بود ای داور کی اقتدار
|
|
کاندرین حالت به خویشم واگذاری این قدر
|
من نه آخر آن ثناخوانم که در بزم تو بود
|
|
مسندمنصوب من از همگنان مرفوع تر
|
زر برایت در قطار اهل دعوت داشتند
|
|
بختیان من به پیشآهنگی از گردون گذر
|
وین زمان هم هر شب از شست دعایم بهر تو
|
|
قاب و قوسین است آماج سهام کارگر
|
دشمن از بیمهریت آرد اگر روزم به شام
|
|
پشت من گرم است ازین ای آفتاب بحر و بر
|
کانکه میداند که شبها در چه کارم بهر تو
|
|
باز شامم میتواند کرد از مهرت سحر
|
هست چون زیب لب اطناب مهر اختصار
|
|
بر دعای او کن ای داعی سخن را مختصر
|
تا ز اخیار است رضوان روضهی آرای جنان
|
|
تا ز اشرار است مالک آتش افرزو سقر
|
از سعادت دوستانت را جنان بادا مکان
|
|
وز شقاوت دشمنانت را سقر بادا مقر
|