شیر خدا بند گسستن گرفت
|
|
ساقی جان شیشه شکستن گرفت
|
دزد دلم گشت گرفتار یار
|
|
دزد مرا دست ببستن گرفت
|
دوش چه شب بود که در نیم شب
|
|
برق ز رخسار تو جستن گرفت
|
عشق تو آورد شراب و کباب
|
|
عقل به یک گوشه نشستن گرفت
|
ساغر می قهقهه آغاز کرد
|
|
خابیه خونابه گرستن گرفت
|
در دل خم باده چو انداخت تیر
|
|
بال و پر غصه گسستن گرفت
|
پیر خرد دید که سرده توی
|
|
دست ز مستان تو شستن گرفت
|
طفل دلم را به کرم شیر ده
|
|
چون سر پستان تو جستن گرفت
|
جان من از شیر تو شد شیرگیر
|
|
وز سگی نفس برستن گرفت
|
ساقی باقی چو به جان باده داد
|
|
عمر ابد یافت و بزستن گرفت
|
بیش مگو راز که دلبر به خشم
|
|
جانب من کژ نگرستن گرفت
|