فی مدح ولده ولیجان سلطان ترکمان گفته

چو دی نسیم سحر خورد بر مشام جهان صبا رسید و رسانید بوی روضه‌ی جان
فتاد زمزمه ذوقناک در افواه که یافت لذت از آن صدهزار کام و زبان
ز دشت خاست غباری که فیض نور از وی زیاده از دگران یافت دیده‌ی نگران
صدای نوبت دولت بلند گشت و درید فلک ز صولت آن پرده‌های گوش کران
منادی طرب آهنگ بانگ زد که رسید مواکب ظفر آثار شهریار جهان
امیرزاده عالی نسب ولیجان بیک ولیعهد ابد انتساب خان زمان
بزرگ فر بلند اختر قوی فطرت جلیل قدر فلک رتبه‌ی رفیع مکان
ز رتبه‌ی طاق میان هزار یکه سوار ز جذبه‌ی فرد میان هزار یکه جوان
به بزم ازو متنزل سران افسر بخش به رزم ازو متوهم ملوک ملک ستان
شود چو گرم عطا آه از ذخایر بحر دهد چو داد سخا وای بر دفاین کان
به آن محیط عطا بس خطاست نسبت ابر که هست او گوهر افشان و ابر قطره چکان
به مجمعی که نباشد ورای خسرو و شاه بود ز رتبه نشان این چه رتبه است و چه شان
هزار عذر بگوید اگر قضا ناگه جهد خدنگ قضا بی‌رضای او ز کمان
به مهره‌ی کمر کوه اگر اشاره کند هزار مرحله ره در میان به نوک سنان
به زور خط شعاعی چنان شود سفته که سر کن فیکون آشکار گردد از آن
محل نیزه رساندن ز زورمندی وی تفاوتی نکند در اثر سنان وبنان
اگر قضا مدد از وی طلب کند شکند به زور باد پر پشه پشت پیل دمان
بلامکان جهد از هیبتش کرنگ فلک حواله گر بسرونش کند دوال عنان
مه فلک که به نعل سمند اوست قرین ستاره‌ایست که با آفتاب کرده قران
به شرح حسن وفایش که شیوه‌ی ابدیست نه عمر نوح وفا می‌کند نه طی لسان