در آن خجسته زمین هر غزل غزالی بود
|
|
به طبع مستمع از مردم آشنائی و رام
|
در آستین بودش دست صنع هر که ز لفظ
|
|
لباس برقد معنی برد به این اندام
|
بزرگوارا دارم دلی و صد امید
|
|
جهان مدارا دارم لبی و صد پیغام
|
که هست از مدد منعم غنی و قدیر
|
|
کریم عام کرم واهب جمیع مرام
|
بلای فقر درین عهد در تزلزل صرف
|
|
صلای جود درین دور در ترقی تام
|
مرا به طبع ز اشباه خود تفاوت خاص
|
|
تو را ز لطف به امثال من توجه عام
|
بود بعید که عرش مکان من نرسد
|
|
در ارتفاع به فرش مقام هیچکدام
|
ازین بعیدتر این کاندرین بساط وسیع
|
|
مهام را به ید قدرت شهیست زمان
|
که در نوازش و دریادلی و زربخشی
|
|
هزار حاتمش از روی نسبت است غلام
|
مضیق است زمان ای زمان مزین ساز
|
|
صحیفهی سخنت را به مهر ختم کلام
|
برای دولت دیر انتقال تا یابد
|
|
دعا به ذکر ثبات و دوام استحکام
|
ز پایداری اقبال باد مستحکم
|
|
صدارتت به ثبات و جلالتت به دوام
|