فی مدح صدرالاجل امیر شمس‌الدین محمد کرمانی گفته

در آن خجسته زمین هر غزل غزالی بود به طبع مستمع از مردم آشنائی و رام
در آستین بودش دست صنع هر که ز لفظ لباس برقد معنی برد به این اندام
بزرگوارا دارم دلی و صد امید جهان مدارا دارم لبی و صد پیغام
که هست از مدد منعم غنی و قدیر کریم عام کرم واهب جمیع مرام
بلای فقر درین عهد در تزلزل صرف صلای جود درین دور در ترقی تام
مرا به طبع ز اشباه خود تفاوت خاص تو را ز لطف به امثال من توجه عام
بود بعید که عرش مکان من نرسد در ارتفاع به فرش مقام هیچکدام
ازین بعیدتر این کاندرین بساط وسیع مهام را به ید قدرت شهیست زمان
که در نوازش و دریادلی و زربخشی هزار حاتمش از روی نسبت است غلام
مضیق است زمان ای زمان مزین ساز صحیفه‌ی سخنت را به مهر ختم کلام
برای دولت دیر انتقال تا یابد دعا به ذکر ثبات و دوام استحکام
ز پایداری اقبال باد مستحکم صدارتت به ثبات و جلالتت به دوام