فی مدح صدرالاجل امیر شمس‌الدین محمد کرمانی گفته

ایا صبا برسان تحفه‌ی درود و سلام ز کمترین خلایق به بهترین انام
پناه ملک و ملل پاسبان دین و دول جهان علم و عمل کاشف حلال و حرام
سمی صدر رسل هادی جمیع سبل سر رئوس امم تاج تارک اسلام
خدایگان صدور جهان که در آفاق صدارت از شرفش در تفاخر است مدام
بگو ولی به زبانی کزو اثر بارد که ای جلال تو را جلوه در لباس دوام
غلام بی بدلت محتشم که خواند اول بر آسمان ملکش زیب و زینت ایام
بر او زمین وسیع آخر آن چنان شد تنگ که گشت شیره‌ی جان در تنش فشرده تمام
نه پای راه نوردی که در گشایش کار ره امید به دستش دهد گشایش کام
نه یک سرو تن فردی که سوی حاتم طی کند به کبر نگاه و کند به ناز خرام
اگر چه گه گهش از شاخسار این دولت سبک بهاثمری تازه می‌کند لب و کام
ولی ز گلشن جود شهش ز بخت زبون نسیم لطف تمامی نمی‌رسد به مشام
که چون دهد به تنعم دماغ را ترطیب شود ز فیض پذیرای صد هزار الهام
درین زمان که غم انگیز گشتنش می‌کرد زمانه باده‌ی عیشی که ریختش درجام
همان رحیق روان کلام مولی بود که بود هم طرب آغاز و هم نشاط انجام
کلام نی که زلالی بدیع سلسله‌ای طراز دوش امم گوشوار گوش گرام
زهر دوا و مصرع آن گشته از فصاحت باز دری جدید به روی دل ذوی الافهام
به مرده خضر کلامش چو داد آب حیات حدیث زیره و کرمان ز کلک خوش ارقام
چنان نمود که شیرین تکلمان ظریف نبات را به تکلف نهند حنظل نام
ز فیض ابر مقالت چو مستفیض شدند به قدر جوهر ادراک خود خواص و عوام
ز سرزمین فصاحت روایح گلها بسیط روی زمین را فرو گرفت تمام